دخترها به دنبال تفریح بودند، سوار ماشین. گاهی خودشان را هیجان زده می کردند. ظاهراً آنها می خواستند یک حس جدید داشته باشند، بنابراین آنها به یک پسر جوان و خوش تیپ عجیب و غریب پیشنهاد دادند. بعد از کمی متقاعد کردن و صحبت موافقت کرد و یکراست سر کار رفت. دخترها با او ارتباط برقرار کردند، به او ضربات بادکنکی دادند، در حالی که دو نفر در حال لعنت بودند، سومی زوج را نوازش کرد.
بابا مطمئناً سریع است - وارد شد و دخترانش را مانند فاحشه ها لعنت کرد. اما باز هم - او مسئول تربیت آنهاست، بنابراین حق دارد. آنها حتی خط را رعایت می کنند تا بیدمشک خود را وارد کنند. شلخته ها نیز به جامعه نیاز دارند و او می تواند به آنها بیاموزد که بهترین باشند. و من فکر می کنم - او موفق شده است. من می بینم که آنها ماهرانه خروس او را کار می کردند و حتی از آن لذت می بردند که او در دهان بازشان به پایان رسید.
یک سبزه زیبا مدتهاست که چشمش به یک پسر بوده است. برای سرگرم کردن او، او مانند یک اطلسی لباس می پوشید. و دیری نیافت تمام سوراخ های او قبلاً با انگشتان و زبان گرم شده بود، شکاف های مرطوب آماده استفاده بود. و روشن بود. آیا او از این موضوع خوشحال بود؟ البته از شور و شوقی که او با آن تکان میخورد آشکار بود. وتر پایانی... و تقدیر از صورتش به سمت سینه هایش چکید. آه، من هم چند جرعه دیگر به او می دادم!
غریبه به دنبال چه چیزی بود و او به دست آورد، زیرا می دانست که او را به لعنتی می اندازند، و با قضاوت از ناله هایی که او حتی از این لعنتی خوشش می آمد، ببینید چگونه او به این طرف و آن طرف می رود، حتی مرد از لعنت کردنش خسته شد. .